عزیزِ دورم،
نمیدانم این نامه کی به دستت میرسد؛ نمیدانم آنسوی این فاصلهی تلخ، آسمان هنوز برای تو آبیست یا نه. تنها میدانم که دلم برایت تنگ است؛ تنگتر از همیشه.
از روزی که آن حادثه، ما را چون برگهایی از شاخهی یکدیگر جدا کرد، چیزی در من شکسته است. جای خالیات را با هیچ صدایی، هیچ نگاهی، هیچ آغوشی نمیتوان پر کرد.
من هنوز همانم… با همان عشق، با همان شوق، با همان ترسی که مبادا تو دیگر نباشی.
دوستت دارم را به من بسیار بگو،
دوستم داری را از من بسیار بپرس.
بگذار این تکرار، مرهمی باشد بر زخمهای بیقراریمان.
اگر روزی بازگشتی، اگر روزی دوباره چشم در چشم شدیم، قول بده لحظهای را بیعشق نگذرانیم.
و تا آن روز، من هر شب، نامت را آهسته در گوش ماه زمزمه میکنم.
با تمام دلتنگیها
با احترام دلباخته تو
مریم سلیمانی
#نامههای_خیالی