بطورخیلی اتفاقی در یوتیوب فیلم کیک محبوب من/پخش کاملِ فیلم بالا آمد. با چشم خوابآلود فیلم را دیدم. به فکر فرو رفتم. قابل تأمل بود.
برشهایی از مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی. عشق، تنهایی، تابوها، امیال انسانی بود. داستان از دلِ روزمرگیها بود. داستانی نه چندان فیلترشده و باور پذیر بود. داستانی شیرین، تلخ، جذاب و تاثیرگذار با حقیقتهای زندگی در ایران است.
حالا مهم مفهوم داستان است. نه اسم داستان. چقدر از همه طرف در فشاریم که خود واقعیمان را پنهان کنیم. همش حرف مردم، قانون مدرسه، قانون جامعه، قانون خانواده. من با بی قانونی موافق نیستم. من بهزور وادارکردن کسی، برای باورداشتنِ اعتقادی، خدایی و طرزتفکری موافق نیستم. همه همانطور که از اعضای بدنمان استفاده میکنیم. از عقلمان هم میتوانیم استفاده کنیم. هرکسی باید با ایمان قلبی خودش زندگی کند. اگر جزا و پاداشی هم باشد؛ انسان خودش باید تجربه کند. چقدر از حداقلهای یک زندگی معمولی محروم هستیم.
من کیک محبوب من را استعارهای برای تمام چیزهای محبوبمان در زندگی میدانم. به انتظار نشستنها و از دست دادن فرصتها. بر باد رفتن عمر و زمان.
مردم نمیتوانند خود واقعیشان باشند. اگر کسی خودش باشد، عجیب و غریب به نظر میآید. خانواده و مدارس و جامعه به ما قبولاندند که رنگ باید تیره باشد. زن باید سنگین باشد. مرد باید کوه باشد. زن بیصدابخندد، مرد بیصدا گریه کند.
چه چیزی برای چه سنی خوب یا بد است. دیوار کشیدند بین مخلوقات خداوند و هستی.
باهم بیهم شدیم. ما را از همهچیز و همهکس ترساندند. بی اعتمادی را رواج دادند.
حال ما ماندیم با کلی باور غلطِ باورپذیر.
نکته نویسندگی: داستان کشش داشت. داستانی ساده با دیالوگ ساده و کوتاه و گویابود. میتوان داستانی ساده از همین روزمرگیها نوشت و هرکسی به قلم خود منحصربه فرد خاهد نوشت. هرچند نویسنده منیرو روانیپور ادعا کرده که از داستان من بازنویسی شده است. داستان این نویسنده را هم خاندم.
مریم سلیمانی