تحلیل و برداشت شخصی از نمایشنامه «من و خالهجانم» اثر موریس پنیچ
مترجم: پژمان طهرانبان
نمایشنامه «من و خالهجانم» (Auntie & Me / Vigil) اثر موریس پنیچ، نویسنده و کارگردان کانادایی، یکی از نمونههای شاخص طنز سیاه در تئاتر معاصر است. این نمایشنامه به دلیل ساختار خاصش، بیشتر در قالب اجرا معنا پیدا میکند تا خوانش صرف؛ و بخش مهمی از تأثیر آن در ریتم دیالوگها، سکوتها و زبان بدن نهفته است.
معرفی کوتاه نویسنده
موریس پنیچ (Morris Panych) متولد ۱۹۵۲، نمایشنامهنویس و کارگردان برجسته کاناداییست که در آثارش اغلب به سراغ موضوعاتی چون مرگ، تنهایی، هویت و روابط خانوادگی با نگاهی طنزآمیز و سیاه میرود. نمایشنامه «Vigil» یکی از معروفترین آثار اوست که در سال ۱۹۹۵ نوشته شد و در بسیاری از کشورها به اجرا درآمد.
خلاصه داستان نمایشنامه
نمایشنامه با ورود مردی به نام کمپ به خانهٔ خالهاش آغاز میشود. او تصور میکند خاله در بستر مرگ است و میآید تا در واپسین روزها کنارش باشد (و البته بینصیب از ارث هم نماند). اما برخلاف انتظار، خاله نمیمیرد و زندگی در کنار او به تجربهای طولانی و پیچیده تبدیل میشود.
در نسخه اصلی، کمپ مدام نقشههایی برای «جلو انداختن مرگ خاله» میکشد که به شکل طنزآمیز و سیاه ناکام میمانند؛ و در پایان، نه آشتی عاطفی عمیقی رخ میدهد و نه مرگ ناگهانی. فقط یک همزیستی ناخواسته و مسالمتآمیز شکل میگیرد که حدود یک سال ادامه دارد. پایان نمایش باز است و مرگ خاله رخ نمیدهد.
اما در ترجمهٔ پژمان طهرانبان، روایت تغییراتی جزئی اما مهم دارد: خاله در پایان میمیرد و این مرگ نمایش را به نقطهای قطعی میرساند. همین تفاوت، تأثیر عاطفی و معنایی متفاوتی به اثر میدهد.
درباره ساختار زبانی و دیالوگها
یکی از نکات قابل توجه در این نمایشنامه، شکل روایت آن است. متن پر از دیالوگهای کوتاه، قصار و تکنفره است. بیشتر نمایش را مونولوگهای کمپ پیش میبرند؛ مونولوگهایی که همزمان هم رو به خاله هستند، هم نوعی گفتوگو با خویشتن درونی و هم با مخاطب.
در مقابل، خاله تقریباً ساکت است. او با لبخندهای کمرنگ، سر تکان دادن، حرکات کوچک یا گاه یک کلمه پاسخ میدهد. زنی که بیشتر وقتش را نشسته یا در تخت سپری میکند و واکنشهایش محدود است.
این تضاد میان پرحرفی کمپ و سکوت خاله، ریتم دراماتیک اثر را شکل میدهد. برخلاف تصور، نمایش ایستا نمیشود؛ زیرا زبان طنز سیاه، مونولوگهای پرکشش و واکنشهای حداقلی اما دقیق خاله، باعث میشوند مخاطب پیوسته درگیر باقی بماند.
در اجرا، این ساختار باعث میشود نمایش به شدت وابسته به بازی دو بازیگر باشد: یکی که باید مونولوگهای طولانی را با ریتم درست و طنز تلخ بیان کند؛ و دیگری که با سکوت و زبان بدن، فضای صحنه را زنده نگه دارد.
تفاوت محتوایی نسخه اصلی و ترجمه فارسی
در نسخهٔ اصلی نمایشنامه، موضوعی دربارهٔ «مشکل جنسیتی کمپ» به معنای تغییر هویت وجود ندارد. در متن اصلی، فقط به این اشاره میشود که مادر کمپ دوست داشته دختر داشته باشد و در کودکی او را لباس دخترانه میپوشانده. این موضوع نوعی پسزمینه روانی و خاطرهای از دوران کودکی است، نه مسئلهای هویتی.
اما در ترجمهٔ طهرانبان، این بخش به شکل دیگری روایت شده: گویی کمپ واقعاً «مسئلهٔ جنسیتی» داشته و مادر او را به مدرسه شبانهروزی فرستاده است. این تغییرِ تفسیری، باعث شده برداشت مخاطب فارسیزبان از شخصیت کمپ متفاوت شود و بُعد اجتماعی دیگری به اثر افزوده گردد.
برداشت و نظر شخصی من
برای من، یکی از تأثیرگذارترین جنبههای این نمایشنامه، نمایش خودخواهی انسانی در مواجهه با مرگ است.در این نمایشنامه طرح به جلو انداختن مرگ خاله توسط خواهرزاده تلخ و کمدیاست. و همین کندی بودن و طنز مرگ خاله با یک شوک برقی یا ضربه یک شئی یا پودینگ مسموم جوری با طنز بازگو میشود که برای خواننده مواجهه با مرگ تلخ نیست. انسانها اغلب زندگی را آنگونه پیش میبرند که میخواهند، با این امید که لحظهٔ مرگ «همه چیز را جبران کنند»؛ اما مرگ ناگهانی یا پایان زندگی، همیشه فرصتی برای جبران نمیگذارد.
در نمایش، خاله و برادرزاده نه در جوانی، نه در میانهٔ زندگی، بلکه در واپسین روزها به نوعی نزدیکی عاطفی میرسند؛ اما این نزدیکی دیگر کارکردی درمانگر ندارد. پشیمانیهای خاله در لحظه مرگ، تأثیری بر زخمی که کمپ از کودکی با خود حمل کرده ندارد.
همچنین نمایشنامه به شکل تلخ و سیاهی نشان میدهد که جامعه و خانواده چگونه میتوانند فردی را به دلیل تفاوت، نادیده بگیرند یا طرد کنند؛ چه در قالب نادیدهگرفتن خاله از کمپ، چه در قالب بیتوجهی خانواده به او در دوران کودکی.
این اثر، اگرچه در قالب طنز سیاه روایت میشود، اما طنز آن گزنده و تلخ است؛ برای همین ممکن است برای همهٔ سنین و همهٔ سلیقهها مناسب نباشد. کسی که سالمند عزیزی در خانه دارد یا نوجوانی کمتجربه، ممکن است نتواند با لایههای عمیقتر و شوخطبعی سیاه نمایش ارتباط برقرار کند.
مریم سلیمانی