از مطب دکتر خارج شدم. افکارم غرق در ناباوری بود. آیا باید باور کنم. یعنی دیگر احتیاجی نیست به کسی بگم. شاید بگم بهتر باشد. هرچند چه فرقی میکند، مگر وقتی نمیدانستند چه اتفاقی افتاد که حالا بدانند.
گاهی بعضی از چیزها بین خودمان باشد، بهتر است. من در هر صورت آن را پذیرفته بودم. ندانستن خیلی چیزها هم گاهی نعمت است. اگرچه در صورت، دلهره آور به نظر میاد.
شکر میکنم، برای این فرصت دوباره زیستن. اینکه بیماری شفا یافته است. حالا که تندرست هستم. بهتر است از فرصتها بیشتر استفاده کنم. شاید این بار فرصتی داده نشود.
اما به راستی چگونه باید از فرصتها استفاده کرد. امکانات میخواهد. نیاز به وسیله است. آیا همراه میخواهد. چه جوری میتوان از فرصت استفاده کرد. آیا پول میخواهد. محیطی برای لذت بردن از زندگی وجود دارد.
مریم سلیمانی