آگاهی مفهومی است که به درک، شناخت و توجه به محیط اطراف و وضعیتهای مختلف اشاره دارد. میتواند به معنای آگاهی از احساسات، افکار و همچنین آگاهی اجتماعی و فرهنگی باشد. هیچ روش و شیوه واحدی برای کسب آنچه «آگاهی» قلمداد میکنیم، وجود ندارد. آگاهی، سرچشمههایی بسیاری و متفاوت دارد و به شیوههای کاملا متفاوتی حاصل میشود. شاید هیچ کدام بر دیگری برتری خاصی نداشته باشند.
تجربهگرایی، خردگرایی، اثباتگرایی و هر سرمشق دیگری بیشک میتواند بخشهایی از جهان را برای ما تفسیر کند. آگاهی مفهومی است که به درک، شناخت و توجه به محیط اطراف و وضعیتهای مختلف اشاره دارد. میتواند به معنای آگاهی از احساسات، افکار و همچنین آگاهی اجتماعی و فرهنگی باشد. در عین حال، در توضیح بسیاری از پیچیدگیهای دیگر عاجز و ناتوان باشد. مثال: شناخت یک مادر از روحیات فرزند خود، ممکن است با هیچ یک از روشهای علم روانشناسی مطابقت نداشته باشد، اما آیا هیچ شناخت حقیقی از فرزند خود ندارد؟گاهی پیچیدگیهایی را که هیچ روانشناسی بدانها پی نبرده باشد، روایت میکند.
آگاهی یکی از پیچیدهترین و مبهمترین مفاهیم در فلسفه، روانشناسی و علوم شناختی است. برخی از فیلسوفان، مانند رنه دکارت، بر این باورند که آگاهی از تفکر و شناخت ناشی میشود. این دیدگاه به این معناست که آگاهی به صورت درونی و از طریق تفکر فردی شکل میگیرد. یکی از راههای شناخت و آگاهی رشد فردی است. آگاهی نوعی فرآینداست. بواسطه پاسخ به سوالاتی که در ذهن بوجود میآید ،آگاهی شکل میگیرد. پاسخ به سوالات به میزان اطلاعات و تفکرات هر شخص متفاوت است. درستی این پاسخها به میزان اطلاعات و پردازش مغز هر فرد بستگی دارد. تجربههای فردی بر میزان آگاهی هرفرد تاثیرگذار است. اما تا چه اندازه این آگاهی درست یا نادرست است. سنجش آگاهی چالش برانگیز و پیچیدهاست.
به خاطر سوگیریهای فردی ممکن است، نتایج دقیقی نداشته باشد. یکی از روشهای سنجش آگاهی، تستهای روانشناختی است. که این تستها هم باز نسبی است. آگاهی یک پدیده پیچیده است که هنوز به طور کامل درک نشده است. سنجش میزان آگاهی نیاز به همکاری رشتههای علمی، روانشناختی و فلسفی دارد. از نظر من پاسخ به تمام سوالهای زندگی، نسبی بوده و بر مبنای اطلاعات و درک انسان تا به امروز است.
مریم سلیمانی