«ضدکتابخانه» مفهومیست که نخستینبار نسیم نیکلاس طالب، نویسنده کتاب قوی سیاه، مطرح کرد. برخلاف تصور رایج که داشتن کتابهای نخوانده را نشانهای از تنبلی یا اهمال میداند، طالب میگوید ضدکتابخانه گنجینهای از داناییهای بالقوه است؛ مجموعهای از کتابهایی که هنوز نخواندهای، اما آنها با حضور خاموششان یادآور چیزیاند که نمیدانی — و همین ندانستن، شوق دانستن را زنده نگه میدارد
به گفته طالب در عصر مصرفگرایی خود کتاب خریدن زیاد میتواند نوعی مصرفگرایی باشد. اما فوایدش بسیارتر است.
هرچه انسان بیشتر بداند ، بیشتر میفهمد که هیچ نمیداند.
ضدکتابخانه، نه فقط قفسهای پر از کتاب نخوانده، که آینهایست از فروتنی و کمالطلبی؛ چون داناییِ واقعی یعنی دانستنِ اینکه همیشه چیزهایی هست که هنوز نمیدانی.
برای من، ضدکتابخانه نهتنها انگیزهایست برای خواندن، بلکه بخش مهمی از حالوهوای خانهام است.
دوست دارم خانهام، اگر روزی دکوری داشته باشد، دکوری باشد از کتاب —
کتابهایی با جلدهای رنگی، با نویسندههایی از جاهای دور و نزدیک،
با صداهایی متفاوت، با فکرهایی که هنوز کشفشان نکردهام.
دوست دارم اگر کسی به خانهام آمد،
اجازه داشته باشد کتابی بردارد، ورقی بزند، جملهای بخواند،
حتی اگر آن کتاب را خودم هنوز نخوانده باشم.
برای من، ضدکتابخانه فقط مجموعهای از کتابهای نخوانده نیست؛
یادآور این است که دانایی پایان ندارد و هر نادانسته، میتواند دری تازه باز کند.
هر کتابِ نخوانده، نه کمبود، بلکه نوید است.
نوید فهمی تازه، کشفی دیگر، مسیری که میتوانی در آیندهای شاید دور یا نزدیک، در آن قدم بگذاری.
خانهام را با ضدکتابخانهای باز تصور میکنم —
قفسههایی که فقط تماشا نمیخواهند، لمس میخواهند،
اندیشیدن میخواهند، گفتوگو میخواهند.
ضدکتابخانهام را با دیگران شریک میشوم،
چون دانایی را نباید احتکار کرد.
باید گذاشت جریان پیدا کند،
حتی اگر آن دانایی هنوز از من عبور نکرده باشد.
در کل با افراط و تفریط و مصرف گرایی مخالفم. شاید مصرفگرلیی کتاب سودآور در عصر بیمعنایی و پرمعنایی ، بودنها و نبودنها، خواستنها و نخواستنها.
مریم سلیمانی