**نویسنده و خواننده**
نویسنده کتاب “عشق دلیل نمیخواهد،”مردی ۴۳ ساله، منطقی، مجرد و اهل مطالعه است که بهتنهایی زندگی میکند.
خواننده، مردی احساسی، ۳۴ ساله و تا حدودی خودشیفته است که همچنان با خانوادهاش زندگی میکند.
نویسنده در کتابخانهای نشسته و با خریداران کتابش صحبت میکند. به درخواست طرفداران، قسمتی از کتابش را برای آنها میخواند:
نویسنده: او بدون هیچ دلیلی دیوانهوار دوستش داشت.
خواننده: بیدلیل که نمیشود!
نویسنده: با دلیل که خیلیها را دوست دارند.
خواننده: خب، دوست داشتن دلیل میخواهد.
نویسنده: من از دوست داشتن زیاد بین یک مرد و زن میگویم.
خواننده: منظورتان عشق است؟
نویسنده: میتوانیم اسمش را عشق بگذاریم.
خواننده: عشق هم بالاخره دلیل میخواهد.
نویسنده: عشق واقعی بدون دلیل است.
خواننده: اگر بدون دلیل باشد، حماقت است!
نویسنده: عاشق اگر با دلیل عاشق بشود، که معامله است.
خواننده: خب زندگی کلاً معامله است. داد و ستد است.
نویسنده: زندگی بله، ولی اینجا از عشق واقعی و اسطورهای حرف میزنیم.
خواننده: بالاخره یک چیزی در کسی میبینیم که عاشقش میشویم.
نویسنده: گاهی عشق در یک نگاه است، بدون دانش و پیشینه از شخص مورد نظر.
خواننده: این عشق پایدار نیست.
نویسنده: هیچچیز در دنیا مطلق نیست.
خواننده: ولی من در اطرافم زیاد دیدهام.
نویسنده: بله، میتواند نافرجام هم باشد.
خواننده: پس عشق باید بر اساس دانایی باشد.
نویسنده: عاشق منطق ندارد. حتی میتواند یکطرفه باشد.
خواننده: عشق یکطرفه به چه دردی میخورد؟
نویسنده: گفتم که عشق معامله نمیکند. بدون چرا دوست میدارد.
خواننده: من که اینطوری اصلاً عاشق نمیشوم.
نویسنده: من هم عاشق نشدهام.
خواننده: چرا؟
نویسنده: عشق از خود گذشتن است.
خواننده: پس چطور از عشق مینویسید؟
نویسنده: معنای حقیقی آن را میدانم.
خواننده: مگر میشود؟
نویسنده: بله. قرار نیست هرچه را لمس نکردهایم، درک هم نکنیم. حداقل معنای آن را که میدانیم.
خواننده: پس درک درستی نمیشود داشت.
نویسنده: من طبق مطالعه و تحقیقاتم مینویسم. خیلی چیزها دیده نمیشود، ولی هست.
خواننده: منبع هم دارید؟
نویسنده: بله، منابع عرفانی و فلسفی.
خواننده: ولی من درک نمیکنم.
نویسنده: عاشق هر چیز خوب را برای عشق میخواهد. خود را نمیبیند. قادر به آزار عشق نیست.
خواننده: ولی خودش بیشتر آزار میبیند.
نویسنده: ماهیت عشق رنج هم هست، اما شیرین.
خواننده: من عشق دوطرفه را قبول دارم.
نویسنده: شاید شانس با کسی یار باشد و عشق دوطرفه نصیبش شود.
خواننده: عشق هم تمام میشود.
نویسنده: اگر درست به یاد بیاورم، شکسپیر میگوید: *”عشق اختیاری نیست، میآید و میرود.”
خواننده: پس به حرف من رسیدیم.
نویسنده: قبلاً گفتم، هیچچیز مطلق نیست.
خواننده: همه معنی عشق را میدانند.
نویسنده: امروزه به هر احساس تندی لقب عشق میدهند.
خواننده: شاید حق با تو باشد.
نویسنده: من فقط بدون قضاوت مینویسم. برداشت با شما خواننده است.
مریم سلیمانی