«چطور ناپدید شویم» – نگاهی به عصر شفافیت اجباری
مقالهی «چطور ناپدید شویم» در مجلهی The Atlantic که در تاریخ ۲۲ مه ۲۰۲۵ منتشر شده، توسط بنجامین والاس (Benjamin Wallace) نوشته شده است.
در این مقاله، والاس به دنیای مشاوران حریم خصوصی میپردازد؛ افرادی که با دریافت هزینهای مناسب، به افراد کمک میکنند تا خود و اطلاعات شخصیشان را از دید عموم پنهان کنند. او با شخصیتهایی مانند الک هریس (Alec Harris)، مدیرعامل شرکت HavenX، آشنا میشود که زندگیاش را با استفاده از کارتهای اعتباری مجازی، تلفنهای یکبار مصرف و مالکیتهای نامشهود بهطور کامل مخفی کرده است.
مقاله به چالشها و هزینههای روانی و مالی این سبک زندگی میپردازد و نشان میدهد که در دنیای امروز، ناپدید شدن واقعی تا چه حد دشوار و پرهزینه است.
در جهانی که در آن زندگی میکنیم، «برادر بزرگ» دیگر فقط یک شخصیت ترسناک از رمانهای دیستوپیایی نیست. او حالا در قالب شرکتهای چندملیتی حضور دارد؛ شرکتهایی که ما با رضایت و بیخیالی، دادههای خصوصیمان را در ازای راحتیهایی مثل ایمیل رایگان، تلفن هوشمند، تحویل آنی بستهها و حتی یافتن نام خویشاوندانی که هرگز نمیشناختیم، تقدیمشان کردهایم.
اما برادر بزرگ دقیقاً کیست؟
این اصطلاح از رمان معروف ۱۹۸۴ نوشتهی جورج اورول میآید؛ جایی که یک حکومت تمامیتخواه با استفاده از دوربین، شنود و کنترل ذهن، بر تمام زندگی مردم نظارت دارد. در آن داستان، جملهی نمادین «برادر بزرگ مراقب توست» مدام تکرار میشود. امروز، این واژه بهطور نمادین به شرکتها یا نهادهایی اطلاق میشود که دائماً دادههای ما را جمعآوری و رصد میکنند — از طریق گوشیها، اپلیکیشنها، اینترنت و حتی ساعتهای هوشمندمان امروز، زندگی ما در دریایی از چشمهای دیجیتال جریان دارد: دوربینهای زنگ در، دوربینهای ترافیک، نمای خیابانی گوگل، دوربینهای بدنه پلیس، موبایلها، فروشگاهها، عینکهای هوشمند متا و دهها ابزار دیگر.
تلفن همراه ما فقط یک ابزار نیست؛ آنقدر اطلاعات دارد که بتواند مکان دقیقمان را تا طبقهی ساختمانی که در آن ایستادهایم شناسایی کند.
اپلیکیشنها، فشارسنجها و GPSها تبدیل به جاسوسان بیوقفه شدهاند.
در چنین جهانی، ناپدید شدن واقعی دیگر ساده نیست. باید نهتنها از نگاهها، بلکه از سامانهای گسترده و هوشمند دور شد؛ سامانهای که برای دیده شدن ساخته شده است.
♂️ در دل مقالهی «چطور ناپدید شویم»، با شخصیتی به نام کایل آشنا میشویم؛ مردی که تصمیم میگیرد خودش را از این دنیای همیشهروشن، جدا کند. او همه چیز را رها میکند: کارتهای بانکی، گوشی موبایل، اینترنت، حتی شبکههای اجتماعی. اما در روند پنهان شدن، متوجه میشود که ردپاهایی از خودش به جا گذاشته که پاککردنی نیستند — دوربینها، الگوریتمها و رد دادههایی که پیشتر ثبت شدهاند، دوباره او را پیدا میکنند.
کایل میخواهد ناپدید شود؛ اما میفهمد که در عصر ما، ناپدید شدن، فقط یک توهم است.
در چنین جهانی، ناپدید شدن واقعی دیگر ساده نیست. باید نهتنها از نگاهها، بلکه از سامانهای گسترده و هوشمند دور شد؛ سامانهای که برای دیده شدن ساخته شده است.
این متن، بازتابی از مقالهی خواندنی و تکاندهندهی بنجامین والاس در مجلهی The Atlantic است که در تاریخ ۲۲ مه ۲۰۲۵ منتشر شده است.
مریم سلیماتی
منبع:
How to Disappear – The Atlantic