همینطور که انگشتم دور فنجان حلقه زده بود، آرام میچرخاندمش و به تلویزیون خیره شده بودم. گونههایم مثل شبنم روی گلبرگ، بیصدا تر شده بودند.
نه اتفاقی افتاده بود، نه دلیل مشخصی داشتم… فقط دلم گرفت.
از چه؟ بابت چه؟ نمیدانم… تمام چراها و بهانههای درونم یکباره سر برآوردند. کمی بعد سبک شدم.
وقتی نگاهم دوباره به تلویزیون افتاد، تیتر برنامه جلبم کرد: «افسردگی در پاییز».
صدای تلویزیون را بلند کردم؛ درست دقایق پایانی برنامه بود. فقط یک جمله را شنیدم که در ذهنم ماند:
«اگر کاری را پیش از پاییز انجام میدادید — مثلاً کتابی میخواندید — با افسردگی پاییزی کنار نگذارید. بهتر است دوباره آن را وارد برنامه روزانهتان کنید.»
افسردگیها گاهی بیعلت سراغمان میآیند… درست وسط زندگیات ..
البته شاید هم بیعلتِ مطلق نباشند؛ این زبان بدن است… جایی که باید حرفی زده میشد یا اشکی ریخته میشد و ما نگهش داشتیم.
زندگی همین است؛ مجموعهای از حالتهای انسانی آشنا.
بهتر است به زبان بدنمان گوش بدهیم، نیازهای درونیمان را نادیده نگیریم و مهمتر از همه… با خودمان مهربان باشیم.
☀️ خانههایی بیآفتاب
یکی از رایجترین علتهای افسردگی، کمبود نور طبیعیست؛ چیزی که معمولاً کمتر به آن توجه میشود.
کمبود نور خورشید در خانه، بهویژه در فصلهای سرد و کوتاه روز، میتواند یکی از دلایل پنهان افت خلق و بیحوصلگی باشد.
مثلاً در ساختمان محل زندگی من، شیشههای پنجرهها جیوهدار هستند. همین باعث شده هوای داخل آپارتمان همیشه حالتی سایهگون و نیمهابری داشته باشد، در حالی که با باز کردن پنجره یا بیرون رفتن، آفتاب کامل و مطبوع را حس میکنم. این تضاد، دقیقاً همان چیزی است که بدن را از دریافت نور واقعی محروم میکند.
باید خودمان را آگاهانه در معرض نور خورشید قرار دهیم.
این روزها بیشتر آپارتمانهایی که میبینم توسط انبوهسازها ساخته میشوند؛ بدون توجه به جهت نور یا معماری درست. از همان صبح که چشم باز میکنی، باید چراغها را روشن کنی و تا شب زیر نورهای سفید و سرد مصنوعی زندگی کنی. این نورهای بیروح، جای آفتاب را نمیگیرند؛ برعکس، در بلندمدت میتوانند باعث خستگی، سردی فضا و حتی افسردگی شوند.
بدن ما به نور زنده نیاز دارد؛ نوری که تنها خورشید میتواند به آن ببخشد ☀️
مریم سلیمانی