اشک رازیست
سکوت رازیست
خنده رازیست
من با تو گریستهام
باتو سکوت کردهام
با تو خندیدهام
من تو را میفهمم
من با دهان بسته باتو سخنها گفتهام
باتو در زمان زیستهام
دردتو درد من است
من باتو درد کشیدهام
من تو را میفهمم
تو هیچگاه تنها نیستی
من تمام تنهاییهارا به دوش کشیدهام
تو سرزنده باش
من بارها مردهام
من جای تمام مردگان زیستهام
تو گلی خوشبو
من بارها از خارِ گل زخم دیدهام
من روحم آزاد
جسمم در حصار
من تو را میفهمم
من تو را میبینم بیآنکه تو را دیده باشم
مریم سلیمانی