در حال آرزو کردن بود که مرغ آمین به اوگفت:
آمین. پنج آرزو در هر روز از طلوع آفتاب تا انتهای شب.
او حالا آرزویی جادویی داشت. هر روز میتوانست پنج آرزو کند.از صبح تا شب این آرزوها اعتبار داشت.
حال به جای اینکه هر روز آرزو کند به این فکر میکرد چه آرزویی کند؟ کلی زمان را از دست میداد.
چه آرزو کند که تا مدت یک روز بتواند از او بهرهمند شود.
اولین آرزویش را سلامتی گذاشت.
هر روز میتوانست سلامت باشد.
دومین آرزویش را تامین خوراک و پوشاک گذاشت. پس هر روز خوراک و پوشاکش فراهم میشد.
سومین آرزویش را شادی و آرامش قرار داد. اینجوری هر روز حال خوبی خواهد داشت.
چهارمین آرزویش راسفر گذاشت.
هرروز سفر به جاهایی که ندیده است.
پنجمین آرزو چه باشد. دوست داشت پول و ثروتی آرزو کند. ولی اگر سرمایه گذاری میکرد محو میشد. فقط میتوانست مخارج یک روزش راتامین کتد.
پس تصمیم گرفت خوراک هر روز نیازمندان را آرزو کند.
شما جای او بودید چه آرزو میکردید؟
شاید زندگی هر روز برای یکروز برنامهریزی شده باشد.
مریم سلیمانی
سپاسگزارم
بسیار زیبا