امروز کتاب چه باید کرد؟ از لئو تولستوی را خواندم. سالها قبل، من هم به موضوعی که راوی کتاب مطرح میکند؛ فکر میکردم. به جوابهای مشابهی که نویسنده بیان میکند رسیدم.
(با دیدن جمع آوری گداها در خیابان توسط پلیس، سوالی برایش پیش میآید. آیا گدایی ممنوع است؟ اگر هست این ممنوعیت تا چه حد و کجاست. اگر گداها را جمع میکنند، پس چرا بعضیها همچنان در خیابان گدایی میکنند. آیا قانون برای همه یکی نیست.
بعضیها بیکار شدهاند. از روستا به شهر آمدن و هیچ کاری ندارند.درمانده شدند. بعضیها بر اثر بیماری ، ضعف جسمانی و کهولت سن، بعضیها بخاطر مشکلات بیرونی و جامعه گدایی میکنندو بعضیها هم کاملاً سالم هستند. میتوانند کار کنند.ولی گدایی میکنند. در حالی که در روستا مردمانی از صبح تا شب چوببُری میکنند، و پول در میآورند، آن هم پولی ناچیز.)
از خودش میپرسد،چرا میخواهی تیره روزی کسانی را ببینی، وقتی نمیتوانی کمکی کنی. اما از طرفی به خودش میگوید تو یک نویسنده هستی و همینطور که از زیباییهای مردم مینویسی باید از بدبختیهای آنها هم بنویسی. میرود و از نزدیک با آنها روبرو میشود.. متوجه میشود خیلی از آنها محتاج نان شب و خوراک نیستند؛ و مثل طبقه ثروتمندان برای خود طبقه و جایگاهی دارند.
بدبختیشان در خارج از آنها نبود. بدبختی از درون خودشان بود و با پول نمیشود به آنها کمک کرد. مشکلات بیرونی نیستند.اگر در خانه بزرگ و راحت زندگی کنند،باز ناراضیاند .مثل خیلی ثروتمندان که با وجود رفاه باز ناراضی هستند. خیلیها پول برای خوراک دارند، به شیوه گدایی زندگی میکنند، وریشه در تفکر آنها است. نیازمندان نه تنها به خوراک ، بلکه به تفریح هم نیاز دارند. و دارای احساسات و عواطف هستند. مثل سایر مردم.
در این داستان یاد گرفتم، شیوه کمک به نیازمندان را باید بلد باشیم..به شیوهای درست و کارآمد باید به آنها کمک کرد.
( کودکی را به عنوان کمک آشپز به خانه مجلل خود میبرد. همه جور خوراک و امکانات در اختیار او میگذارد.او باید در آن خانه به عنوان کمک آشپز کار کند و حقوق بگیرد. ولی بعد از چند ماه پسر از خانه فرار میکند. زیرا او یاد نگرفته است که کار کند و مزد دریافت کند. او با گدایی کردن بزرگ شده است و این کار برایش راحتتر است. در خانه مرد ثروتمندی که کار میکرد این را نیز میبیند. وقتی بچههای مرد ثروتمند هیچ کاری نمیکنند،از هر رفاهی بهره میبرند با توجه به اینکه آنها در آینده هم نیز با پولی که از خانواده گیرشان میآید با کمترین کار بیشترین استفاده را میبرند. با آوردن آن پسر به منزل خود چیزی به او نیاموخت.
(از این زاویه نگاه نکرده بودم و برایم بسیار قابل تامل است.)
در نهایت باز از کمک به نیازمندان دست نمیکشد. با تحقیق و جستجو، نیازمندان واقعی را پیدا میکند، و با همکاری ثروتمندان دیگر و تشکیل یک شورا آنها را شناسایی و کمک میکند. مثل کسی که به درمان نیاز دارد و کسانی که از کار افتادهاند. ناتوان از انجام کارمیباشند.و امکان تحصیل برای بچههایی که خود مشتاق تحصیل هستند و خانواده رضایت میدهد برای پیشرفت در آینده برای مدتی از آنها دور باشد.
با جستجو و تحقیق میتوانیم نیازمندان واقعی را پیدا کرده و به آنها کمک کنیم. چرخه گدایی را کمتر کنیم. زیرا بعضی از آدمها دوست دارند، گداگونه زندگی کنند و این انتخاب آنهاست. شاید کلمه گدا صفت را شنیده باشید.خیلیها در کمال دارایی باز گدا گونه زندگی میکنند. این یک صفت است و ربطی به گدا بودن ندارد. از تفکر آنها سرچشمه گرفته شده است. خیلیها از کارکردن فرار میکنند وگدایی را ترجیح میدهند. مشکل آنها با پرداخت پول حل نمیشود. مگر تفکر آنها عوض شود.
شاید
✍مریم سلیمانی