**دریافت من از فیلم «پروفسور و مرد دیوانه»
روایتی از واژهها، رنج انسان و زبان زنده**
فیلم The Professor and the Madman (با بازی مل گیبسون و شان پن) واقعاً یکی از آن آثاریست که مخاطب را به فکر واژهها، زبان و ریشههای معناییشان میبرد؛ به ویژه برای کسی که با نوشتن و کلمات سر و کار دارد، فیلم تأثیر دوچندانی دارد.
فیلم پروفسور و مرد دیوانه فقط یک روایت تاریخی درباره نگارش اولین فرهنگ لغت انگلیسی نیست. این فیلم، پنجرهایست به دنیای کلمات؛ به زندگی کسانی که با واژهها زندگی میکنند، آنها را میفهمند، مینویسند و در دلشان نگه میدارند.
در این فیلم، دو شخصیت اصلی داریم: یکی پروفسوری اهل زبان و تحقیق، و دیگری مردی که به دلیل بیماری روانی در آسایشگاه بستریست، اما ذهنی پر از دانستهها و واژهها دارد. این مرد که در گذشته ناخواسته انسانی را به قتل رسانده، حالا شبها را با کتاب و کلمه میگذراند. او با دقت، معنی واژهها را از کتابها بیرون میکشد، آنها را یادداشت میکند و در تنهایی خودش، مشغول کاریست که شاید خیلیها آن را بیفایده بدانند.
اما پروفسور وقتی متوجه این تلاش میشود، نزد او میرود. نه به عنوان یک بیمار، بلکه به عنوان کسی که زبان را میشناسد و میتواند در کار بزرگ تدوین فرهنگ لغت کمک کند. میان این دو، رابطهای انسانی و عمیق شکل میگیرد. پروفسور از او کمک میگیرد، واژهها و معناهایی را که او جمع کرده وارد کتاب میکند و حتی نامش را در فهرست نویسندگان میگذارد.
این کار البته به مذاق هیئت مدیره خوش نمیآید. آنها این مرد را «لایق» نمیدانند، چون گذشتهای تاریک دارد و در بیمارستان روانیست. در نهایت، پروفسور از کار برکنار میشود. اما فیلم در صحنهای تأثیرگذار نشان میدهد که پایان کار زبان، پایان کار زندگی نیست.
دوستش او را به اتاق بچهها میبرد و از او میخواهد گوش دهد. کودکان در حال گفتوگو با زبان خودشان هستند؛ پر از واژهها و اصطلاحاتی که شاید در هیچ کتابی نیامده باشد. همینجا پروفسور متوجه میشود: زبان تمام نمیشود. تا وقتی انسان هست، حرف هست. واژههای تازه، معانی تازه، و فرهنگ لغتی که هنوز نوشته نشده.
زبان، یک چیز زنده است.
بعضی کلمات کهن کمکم فراموش میشوند. در عوض، در کوچهها، در محاوره مردم، در بازیهای کودکان، واژههای جدید به دنیا میآیند. هیچ فرهنگی ایستا نیست. و هیچ زبانی قرار نیست متوقف شود. هر نسلی، زبان خودش را میسازد و گنجینهای تازه به فرهنگ گذشته اضافه میکند.
در پایان:
1. ارزش کلمات و زبان
واژهها فقط وسیلهای برای ارتباط نیستند، بلکه حامل تاریخ، فرهنگ و احساساند. آن مرد در تیمارستان، هرچند از نظر روانی آسیبدیده بود، اما ذهنش گنجینهای از زبان بود. این یعنی دانش و خرد میتواند در جاهایی پنهان باشد که دیگران حتی نگاه هم نمیکنند.
2. همکاری و احترام به مشارکت دیگران
پرفسور مورِی (شخصیت اصلی) برخلاف جریان رسمی و تبعیضآمیز هیئت مدیره، سهم مردِ بیمار را نادیده نگرفت. این نوع همدلی و صداقت، امضای اخلاقی او شد.
3. پویا بودن زبان
آن صحنهی آخر فیلم که دوستش او را میبرد تا حرف زدن بچهها را گوش دهد، یکی از زیباترین پیامهاست: زبان زنده است. نسلها با واژههای جدید، اصطلاحات تازه، ترکیبات نو و حتی اشتباهات خلاقانه، زبان را تغییر میدهند.
بسیاری از واژههای کهن اکنون مهجور شدهاند، در حالی که واژههای تازهی محاورهای میان مردم جریان دارند. این نه تهدید، بلکه بخشی از رشد طبیعی زبان است.
این فیلم به ما یادآوری میکند که نوشتن فقط کار نویسندهها نیست. هر کسی که با واژهها زندگی میکند، هر کسی که به معنای کلمات فکر میکند، در حال نوشتن بخشی از تاریخ زبان است.
و گاهی حتی در دل رنج، در دل تنهایی و در حاشیه زندگی، کسانی هستند که بیش از همه با واژهها آشنا هستند.
پروفسور و مرد دیوانه، فیلمی برای آنهاییست که با زبان نفس میکشند.
مریم سلیمانی