لودویگ ویتگنشتاین (1889–1951) یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم است که تأثیر عمیقی بر فلسفه زبان، فلسفه ذهن و معرفتشناسی گذاشته است. او معتقد بود که بسیاری از مسائل فلسفی ناشی از سوءتفاهم درباره زبان هستند و فلسفه واقعی، روشنسازی منطقی افکار و مفاهیم است.
نقلقولهای لودویگ ویتگنشتاین
1. ما نمیتوانیم هیچ شیئی را جدا از امکان ارتباط آن با چیزهای دیگر تصور کنیم.
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicu
2. «تمایل دارم بگویم که بیان زبانی صحیح از معجزه وجود جهان — اگرچه به شکل یک گزاره در زبان نیست — خودِ وجود زبان است.»
لودویگ ویتگنشتاین، سخنرانی درباره اخلاق
برچسبها: اخلاق، فلسفه
3. «اما آیا اینجا مشخص نمیشود که دانش با تصمیم مرتبط است؟»
لودویگ ویتگنشتاین، در باب یقین
برچسبها: باور، انتخاب، معرفتشناسی، آزادی، رشد، دانش، تفکر
4. «تحقیق ما یک تحقیق دستوری است. چنین تحقیقی با رفع سوءتفاهمها، مسئله ما را روشن میکند؛ سوءتفاهمهایی در مورد کاربرد کلمات، که از جمله ناشی از شباهتهای خاص بین اشکال بیان در مناطق مختلف زبان است.»
لودویگ ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی
5. «هر فلسفهی جدی را میتوان کاملاً از طریق شوخی توصیف کرد.»
لودویگ ویتگنشتاین
6. «بیایید این را فراموش نکنیم: وقتی ‘دستم را بالا میبرم’، دستم بالا میرود. و مشکل پیش میآید: اگر این واقعیت که دستم بالا میرود را از این واقعیت که دستم را بالا میبرم کم کنم، چه چیزی باقی میماند؟»
لودویگ ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی
برچسبها: عمل، علیت، اختیار
7. «اگر شیر میتوانست صحبت کند، ما نمیتوانستیم حرفهایش را بفهمیم.»
لودویگ ویتگنشتاین
8. «در پایان دلایل، اقناع قرار دارد.»
لودویگ ویتگنشتاین
برچسبها: گفتمان، حقیقت
9. «جملههای ریاضی هیچ اندیشهای را بیان نمیکنند.»
لودویگ ویتگنشتاین
10. «آنچه را که نمیتوانیم دربارهاش صحبت کنیم، باید با سکوت از کنارش بگذریم.»
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicus
11. «او باید به اصطلاح، پس از بالا رفتن از نردبان، آن را دور بیندازد.»
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicus
12. «زندگی من در این خلاصه میشود که از پذیرفتن بسیاری از چیزها راضی باشم.»
لودویگ ویتگنشتاین، در باب یقین
13. «فیلسوف با یک پرسش مانند یک بیماری برخورد میکند.»
لودویگ ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی
14. «مطمئناً میتوانم تصور کنم که منظور هایدگر از هستی [Sein] و اضطراب [Angst] چیست. انسان میل شدیدی به مواجهه با محدودیتهای زبان دارد. برای مثال، به حیرت از وجود چیزی فکر کنید. این حیرت را نمیتوان به شکل یک سؤال بیان کرد و هیچ پاسخی هم برای آن وجود ندارد. هر چیزی که بگوییم، از پیش محکوم به بیمعنی بودن است. با این وجود، ما با محدودیتهای زبان مواجه میشویم.»
لودویگ ویتگنشتاین
15. «در واقع، چیزهایی وجود دارند که غیرقابل بیان هستند. آنها خود را نشان میدهند. اینها همان چیزی هستند که عرفانی است.»
لودویگ ویتگنشتاین
16. «میدانم که انسانها به طور متوسط در هیچ کجا ارزش زیادی ندارند، اما اینجا خیلی بیارزشتر و بیمسئولیتتر از جاهای دیگر هستند.»
لودویگ ویتگنشتاین
17. «دنیای انسان شاد با دنیای انسان غمگین متفاوت است.»
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicus
18. «اگر صدای یک چینی را بشنویم، معمولاً حرفهایش را نامفهوم میدانیم. کسی که چینی میفهمد، زبان را در آنچه میشنود تشخیص میدهد. به همین ترتیب، من اغلب نمیتوانم انسان را در کسی تشخیص دهم.»
لودویگ ویتگنشتاین، دفترچه یادداشت ۱۹۱۴-۱۹۱۶
برچسبها: فرهنگ، انسانیت
19. «یک روش خاص نمادسازی ممکن است بیاهمیت باشد، اما همیشه مهم است که این یک روش ممکن برای نمادسازی باشد. و این به عنوان یک قاعده در فلسفه اتفاق میافتد: یک چیز واحد بارها و بارها بیاهمیت بودن خود را ثابت میکند، اما امکان وجود هر چیز واحد، چیزی را در مورد ماهیت جهان آشکار میکند.»
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicus
20. «انسان باید بیدار شود تا شگفتزده شود — و شاید مردم نیز چنین کنند. علم راهی است برای فرستادن دوباره او به خواب.»
لودویگ ویتگنشتاین
21. «هدف من این است: به شما یاد بدهم که از یک یاوهگویی پنهان به چیزی که آشکارا یاوهگویی است، گذر کنید.»
لودویگ ویتگنشتاین
22. «هدف فلسفه، روشنسازی منطقی افکار است. فلسفه یک نظریه نیست، بلکه یک فعالیت است. یک اثر فلسفی اساساً از روشنسازیها تشکیل شده است. نتیجه فلسفه تعدادی «گزاره فلسفی» نیست، بلکه روشن کردن گزارههاست. فلسفه باید افکاری را که در غیر این صورت، به اصطلاح، مبهم و تار هستند، روشن و به طور دقیق مرزبندی کند.»
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicus
23. «جهان، مجموع واقعیات است، نه چیزها…»
لودویگ ویتگنشتاین (Die Welt ist alles, was der Fall ist. Die Welt ist die Gesamtheit der Tatsachen, nicht der Dinge.)
24. «همه گزارهها ارزش یکسانی دارند. معنای جهان باید بیرون از جهان باشد. در جهان همه چیز همانگونه است که هست، و همه چیز همانگونه که اتفاق میافتد، رخ میدهد: در آن هیچ ارزشی وجود ندارد — و اگر وجود داشته باشد، هیچ ارزشی نخواهد داشت. اگر ارزشی وجود داشته باشد که واقعاً ارزشمند باشد، باید بیرون از کل حوزه آنچه اتفاق میافتد و واقعیت دارد باشد…»
لودویگ ویتگنشتاین، Tractatus Logico-Philosophicus
برچسبها: معنا، گزارهها، ارزش
25. «محدودیتهای زبان من، محدودیتهای دنیای من است.»
لودویگ ویتگنشتاین
26. «یکی از دلایل اصلی ناتوانی ما در درک این است که ما یک دید کلی از کاربرد کلمات خود نداریم. دستور زبان ما در بررسیپذیری ناقص است. یک بازنمایی بررسیپذیر دقیقاً همان نوع درکی را ایجاد میکند که شامل «دیدن ارتباطات» است…»
لودویگ ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی
27. «مرزهای زبان من، مرزهای دنیای من است.»
لودویگ ویتگنشتاین (Los límites de mi lenguaje son los límites de mi mundo.)
نقلقولهای دفترچه یادداشت ۱۹۱۴-۱۹۱۶
1. «من درباره خدا و هدف زندگی چه میدانم؟ میدانم که این جهان وجود دارد، اینکه من در آن مانند چشمم در میدان دید آن قرار دارم، اینکه چیزی در مورد آن مشکلساز است که ما آن را معنای آن مینامیم. این معنا در آن نهفته نیست، بلکه خارج از آن است. زندگی همان جهان است. اراده من در جهان نفوذ میکند. اراده من خیر یا شر است. بنابراین، خیر و شر به نوعی با معنای جهان مرتبط هستند. معنای زندگی، یعنی معنای جهان را میتوانیم خدا بنامیم.»
لودویگ ویتگنشتاین
2. «وجدان، صدای خداست.»
لودویگ ویتگنشتاین
3. «اثر هنری، شیءای است که از منظر ابدیت دیده میشود؛ و زندگی خوب، جهانی است که از منظر ابدیت دیده میشود. این پیوند بین هنر و اخلاق است.»
لودویگ ویتگنشتاین
4. «دعا کردن یعنی اندیشیدن به معنای زندگی.»
لودویگ ویتگنشتاین
مریم سلیمانی

