درد، درداست. با هر زبانی ترجمه کنیم به یک معنی میرسیم. درد را همه آدمها فارغ از فقیر، غنی با هر شغل و شهرتی، اسم و رسمی ،تجربه کرده اند.نبود پول و درآمد وامکانات اولیه و ضروری،زندگی فرد یا خانواده را فلج میکند. عشق را گاهی از پنجره بیرون میکند. البته فقر مانع فهم نمیشود. چه آدمهایی که در فقر خود و اطرافیان و معنای زندگی را دریافتند.
اما فقر دردش سنگیناست. زیرا همه دردها را با خود به همراه میآورد. روی هم انباشته میکند. فقر را هر آدمی تجربه نکرده است. مشکلاتِ طبیعیِ زندگی را بیشتر و سختر میکند. فقربیماری را طولانیتر میکند. تاب و توان آدمی را کمتر میکند. فقر سایه تاریک و سنگیتی است که بر روی هرچه بیفتد دردِ آن را چندبرابر میکند.
فقرِشعور، فقرِفرهنگ، فقرِآگاهی …جای خود دارد. میتواند درد مشترک یک جامعه باشد.
نمیدانم! از خلقت و پیدایش زمین، طبیعت رایگان هدیه شد. چه شد فقیر و غنی پدید آمد؟!
شاید از ابتدای خلقت عدالت ترازویش خراب بوده است. بعضی از آدمها فاقد ژن انسانیت بودهاند یا زور، زورش بیشتر بوده است.
مریم سلیمانی