To be, or not to be , that is th e questio
Whether ’tis nobler in the mind to suffer
The slings and arrows of outrageous fortune,
Or to take arms against a sea of troubles
.And by opposing end them
بودن یا نبودن، مسئله این است:
آیا شرافتمندانهتر آن است که در برابر تیرها و تازیانههای بخت ستمگر صبر پیشه کنیم،
یا آنکه سلاح برگیریم و با دریایی از مشکلات بجنگیم
و با مقابله با آنها، به آنها پایان دهیم؟
این کلمات شکسپیر، به ظاهر درباره مرگ و زندگی است، اما عمق آن فراتر از این دوگانگی میرود. گویی این پرسش در هر لحظه از زندگی مدرن ما تکرار میشود؛ میان خواستهها و نرسیدنها، میان نیازهای روح و الزامات جسم، میان آنچه هستیم و آنچه میخواهیم باشیم.
هر بار که به آرزوهایمان دست مییابیم، تنها برای لحظهای کوتاه رضایت را تجربه میکنیم. اما این جستجوی بیپایان برای داشتنهای بیشتر، روح ما را فراموش میکند. خانههایمان پر از وسایل است، اما درونمان تهی میماند. عکسهای شادمان را در شبکههای اجتماعی به نمایش میگذاریم، اما شبهنگام، تنها با خودِ ناآراممان روبهرو میشویم.
مارکوس اورلیوس، فیلسوف رواقی، میگوید:
“کسی که بر خود مسلط نیست، هرگز به آنچه دارد رضایت نخواهد داد.”
گویی این جمله تصویری است از دنیای امروز؛ جهانی که هرچه بیشتر داشته باشیم، نارضایتیمان عمیقتر میشود، زیرا تسلطی بر روح و خواستههای حقیقیمان نداریم.
آیا این همان “تضاد خاموش” نیست؟ میان جسمی که نیازهای روزمره دارد و روحی که چیزی فراتر از مادیات میخواهد؟ میان رضایتهای زودگذر و آرامشی که عمیق است؟ شاید این نارضایتی بخشی از انسان بودن باشد؛ بخشی از زیستن در جهانی که تضادها ما را به پیش میرانند و همزمان فرسودهمان میکنند.
فئودور داستایفسکی میگوید:
“بزرگترین معمای بشر این است که چگونه میتوان بدون هدف و معنا زندگی کرد.”
این معما در دل هر کدام از ما زنده است. آیا هدف زندگیمان تنها داشتن بیشتر است یا باید چیزی عمیقتر را جستوجو کنیم؟
در این دنیای پرهیاهو، شاید لحظهای مکث لازم باشد. به جای دویدن برای بیشترها، درنگ کنیم و از خود بپرسیم:
“چه چیزی واقعاً به من آرامش میدهد؟”
شاید همان لحظات کوچک زندگی، همان حس سادهای که اغلب نادیده میگیریم، آرامش حقیقی را به ما هدیه میدهند.
نیچه بهدرستی میگوید:
“آنکه چرایی برای زیستن داشته باشد، تقریباً هر چگونهای را تاب خواهد آورد.”
بدون یافتن چرایی زندگی، در میان تضادها گم میشویم؛ پر از داشتهها، اما خالی از معنا.
مریم سلیمانی