تجربه چیز خوبی است یا نه؟ اگر خوب فکر کنیم، میبینیم تمام زندگی انسان، تجربه است. از همان کودکی ما در حال تجربه کردن هستیم. تجربه یعنی همان زندگی زیسته، چیزی که از گذشته میآید. ما هیچوقت تجربه حال یا آینده را نداریم. در حال، در حال انجام آن هستیم و آینده هم هنوز نیامده است. پس هر کاری که از سر گذراندهایم، تبدیل به تجربه میشود.
تجربهها برای ادامه حیات ضروریاند. اگر از آنها درس بگیریم، در آینده موفقتر خواهیم بود. اما مشکل اینجاست که اغلب از تجربههایمان یاد نمیگیریم. گاهی چیزی را بارها تجربه میکنیم. این ممکن است برای یادگیری مهارت مفید باشد، اما در برخی موارد، تنها باعث تلف شدن زمان میشود.
هر تجربهای هم ارزش امتحان کردن ندارد. بعضی تجربهها، مانند مواد مخدر، میتوانند ما را نابود کنند. افرادی بودهاند که با یک بار امتحان به دام افتادهاند. البته کسانی هم بودهاند که پس از یک بار تجربه، آن را کنار گذاشتهاند. اما چرا باید چیزی را امتحان کنیم که میدانیم خطرناک است؟ مثل این است که بگوییم: «من حواسم جمع است» و دستمان را نزدیک آتش ببریم. آیا کسانی که سوختهاند، حواسشان جمع نبوده است؟
چه چیزی ارزش تجربه کردن دارد؟
تجربه کردن همیشه لازم نیست به معنای آزمون و خطا باشد. گاهی میتوان از تجربیات دیگران آموخت. اشتباه اول شاید قابل چشمپوشی باشد، اما اشتباه دوم، در یک موضوع تکراری، نشاندهنده این است که از گذشته درس نگرفتهایم.
در عین حال، اولینها در زندگی معنا و عمق بیشتری دارند؛ تجربه اولین دیدار، اولین سفر، اولین عشق یا دوستی. این لحظات، نو و پر از احساس هستند و میتوانند درسهای ارزشمندی به ما بیاموزند.
تجربهها مثل کتابی هستند که زندگیمان را با آنها مینویسیم. اگر از صفحات گذشته این کتاب درس بگیریم، آیندهای روشنتر خواهیم داشت. اما اگر فقط صفحاتش را پر کنیم و چیزی نیاموزیم، کتابی بیارزش نوشتهایم. تعادل میان تجربه کردن و یاد گرفتن از آن، کلید زندگی بهتر است.
مریم سلیماتی