هر روز ساعتِ معینی از روز را در وبینار آنلاین استادِ نویسندگیاش شرکت میکرد بعد از اتمام کلاس در یوتیوب کلاس نویسندگی دیگری برایش باز شد خیلی خوشحال شد او یکی از نویسندگان معروف عصر خودش بود.
با دقت تمام به ویدئو نگاه کرد و بعد از اتمام شدن ویدئوی دیگری برایش باز شد و باز کلاس درس نویسندگی از همان نویسنده معروف بود. باز نگاه کرد و کلی مطالب جالب و آموزنده از او یاد گرفت کامنت برایش گذاشت و سوالهای متعددی پرسید و هر ویدئوی بعدی جواب سوالهایش را پاسخ میداد. ساعت از ۲ نیمه شب گذشته بود دیگر چشمانش از دیدن و دستانش از نوشتن خسته شد. تصمیم گرفت قبل از خواب نگاهی به کامنتهای دیگران بیندازد و با تعجب خواند《روحت شاد استاد بزرگ انگار آب یخ بر سرش ریختند مگر او مرده است؟مگر میشود؟ او که الان داشت در یوتیوب صحبت میکرد. با خودش کلنجار رفت. شروع به جستجو کرد. بله او در خارج از ایران فوت کرده است. چطور متوجه نشدم؟ من که کتاب او را میخواندم. من که شعرهای او را میخواندم. چطور متوجه نشدم؟ یعنی نمیدانستم؟ به یکباره یادش آمد. بله خودِ او هم میدانست که او فوت شده است .
جسمش دیگر در این دنیا نیست ولی روحش در نوشتههاو حرفهایش پرسه میزند هنوز برای آموختن به دانش آموزان و دوستداران هنر نویسندگی خلاق ، استادی متعهد است
یاد و نامش جاودان و گرامی باد(عباس معروفی)
✍#مریم_سلیمانی
عباس معروفی (داستان نویس، نمایشنامه نویس، شاعر، ناشر، روزنامه نگار)
۱۴۰۱ _ ۱۳۳۶ در سن ۶۵ سالگی در آلمان درگذشت
در ۱۴ سالگی بارونویسی داستانهای آنتون چخوف نویسندگی را تمرین کرد فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا داستان نویس ادبیات درماتیک دانشگاه تهران شاگرد هوشنگ گلشیری و محمد علیسپانلو
(خانه هنر و ادبیات هدایت) بزرگترین کتابفروشی ایرانی در اروپا را در خیابان کانت برلین را بنیاد نهاد وصیت صادق هدایت بود دوست داشت در اون مکان بنیان بشه و محقق نشده بودو عباس معروفی اینکار را انجام داد .
بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان تبعیدی و آثار ممنوع در ایران را منتشر کرده است.
عباس معروفی همچنین بنیانگذار ۳ جایزه قلم زرین گردون قلم زرین زمانه و جایزه تیرگان بود.