هرچه در تاریخ گذشتگان میخوانم، بیشتر به ارزشگذاری انسان شک میکنم. بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و نقاشان در زمان خود نه تنها مورد توجه قرار نگرفتند، بلکه گاهی با تمسخر و بیمهری روبهرو شدند. انگار که سرنوشت بسیاری از آنها، به تأخیر درک و پذیرش آثارشان گره خورده بود. پس آیا میتوان انتظار داشت که در زمان خود، انسانها قدردان باشند؟ حقیقت این است که بیشتر آدمها ارزش هر چیزی، حتی یک انسان را، پس از فقدانش درک میکنند.
اما چرا؟
شاید به این دلیل که جامعه همیشه با آنچه که میشناسد راحتتر است. هر اندیشهای که از چارچوبهای رایج فراتر برود، یا نادیده گرفته میشود یا انکار. نویسندگانی مثل کافکا و هدایت، جلوتر از زمان خود فکر میکردند. نگاهشان عمیقتر از سطح معمول جامعه بود و همین باعث شد که در زندگیشان چندان مورد توجه قرار نگیرند. اما وقتی زمان گذشت، آدمها در پسزمینهای دیگر، معنای جدیدی در آثارشان یافتند و به آنها ارزش دادند. فقدان، همیشه خلأیی ایجاد میکند که باعث میشود انسان تازه متوجه شود چه چیزی را از دست داده است.
یکی از علتهای ندیده شدن ارزشها شاید همزمان با دیده شدن بیارزشیها باشد. در دنیای امروز، آنچه که عمیق و باارزش است، گاهی در سایه چیزهایی قرار میگیرد که در واقع هیچ تأثیری در رشد و تعالی انسان ندارند. توجه زیاد به مسائل سطحی و بیارزش باعث میشود که ارزشهای واقعی از دید انسانها پنهان بمانند. اما این به این معنا نیست که آن ارزشها بیاثر میمانند. همانطور که تاریخ نشان داده است، بسیاری از چیزهایی که در زمان خود نادیده گرفته میشوند، در آینده جایی برای خود مییابند.
این تنها داستان گذشتگان نیست. در حال حاضر هم هنرمندان و نویسندگان زیادی هستند که استعدادهای درخشانی دارند، اما به دلایل مختلف دیده نمیشوند. دنیای امروز پر از ایدهها و آثاری است که به دلیل انبوه اطلاعات و تولیدات، در سایه قرار میگیرند. برخی از این افراد حتی ممکن است در زمان خودشان به دلیل ناهماهنگی با جریانهای رایج یا عدم دسترسی به پلتفرمهای مناسب، فرصت دیده شدن را نداشته باشند. این همان چیزی است که تاریخ هنر و ادبیات نشان داده است: آثار بسیاری از کسانی که در زمان خودشان نادیده گرفته شدند، پس از مدتی مورد توجه و ستایش قرار گرفتهاند.
البته در بعضی از زمانها، معیارهای ارزشگذاری انسان تغییر میکند. این تغییر بستگی به فرهنگ، پیشرفت فردی و اجتماعی دارد. آنچه در یک دوره خاص مورد تمسخر یا بیتوجهی قرار میگیرد، ممکن است در دورهای دیگر تبدیل به یک ارزش والا شود. جامعه همواره با آنچه که برایش آشناست احساس راحتی میکند و پذیرش ایدههای نو به زمان نیاز دارد. شاید بسیاری از مفاهیم هنری، فلسفی یا حتی علمی، زمانی که برای اولین بار ارائه شدند، بیش از حد جلوتر از درک عمومی زمان خود بودند و همین باعث شد که مورد پذیرش قرار نگیرند. اما تاریخ نشان داده است که هرگاه درک و آگاهی جوامع گسترش پیدا میکند، ارزشهای تازهای کشف میشوند.
شاید چیزی که امروز نادیده گرفته میشود، فردا مورد ستایش قرار بگیرد. و شاید چیزی که امروز ارزشمند تلقی میشود، در آینده بیاهمیت به نظر برسد. به همین دلیل، مهمترین کار برای یک هنرمند یا نویسنده این است که بدون وابستگی به ارزشگذاریهای گذرا، در مسیر خود استوار بماند و اثری خلق کند که فراتر از زمان، حرفی برای گفتن داشته باشد.
من در حال حاضر هر تلاشی که میکنم، به نحو احسنت انجام میدهم. زیرا میدانم که اکنون آنقدر نویسنده و هنرمند داریم که حتی نقد و بررسیهای ضد و نقیض در مورد آثارشان وجود دارد. شاید آیندگان نوشتههایم را ببینند و شاید برایشان ارزش قائل شوند، شاید هم نه. اما مهم این است که در بهترین زمان خود، بهترین ورژن خودمان باشیم. اما تا آن زمان، من به نوشتن ادامه میدهم.
مریم سلیمانی