- و باز هم جنگ….
_ الو، بله.
_ پاشو، آماده باش! جنگ شده.
اسرائیل تهران را میزند.
من در شوک بودم. هنوز گیج و منگ.آثار داروها.
لباس پوشیدم. حاضر و آماده. سردرد، همراه همیشگی، با من بیدار شده بود.
جنگ… باز هم جنگ.
صدای آژیر سفید و قرمز در گوشم میپیچید.
جنگ تحمیلی ایران و عراق، چه روزهایی بر ما گذشت.
جنگ داخلی، حکومت علیه مردم… چه کابوسی بر ما تحمیل شد.
و حالا؟ حمله اسرائیل. باز هم جنگ.
دفعهی قبل یادم هست، موشک کاغذی به سمت هم پرتاب کردند.
و حالا… همهچیز واقعیست.
خانههای واقعی.
مردمان واقعی.
و در چند ساعت، همهچیز ویران شد.
بیخانمان شدند. زخمی شدند. کشته شدند.
در خواب، بیسلاح، بیدفاع…
مردم عادی.
بیچارهی همیشه، مردم عادی.
شبی را گرسنه سر بر بالین گذاشت،
با فکر «چه کنم برای فردا» چشم گشود،
و دیگر خانهای نداشت.
کودکی، جای نرم و گرمش را به خاک و آتش داد.
جنگ را چه کسی ابداع کرد؟
از کجا شروع شد؟
چه کسی در جنگ سود میبرد؟
و چه کسی همهچیز را میبازد؟
زخمها میماند، بر تن مردم بیپناه.
آیا جنگ پایان است؟ یا آغاز؟
لعنت به جنگ…
و لعنت به جنگافروز.
مریم سلیمانی
#جنگ
#مردم_عادی
#کودکان_بیپناه
#انسانیت