محمود: بابک اومدی.
بابک : خبرم آره.
محمود: باز چته
بابک: هیچی بابا
محمود: تو باز چیزی مصرف کردی.
بابک: مگه الان با تو کاری دارم. مگه تو از من آزاری میبینی.
محمود: آزار کههههه نه. اگه رفیقم نبودی که برام مهم نبودی.
بابک: اون چیزی که فکر میکنی اشتباهه.
محمود: من در موردت چی فکر میکنم. بگو.
بابک: چه میدونم. همون چیزایی که در مورد برادرت علی. ( حرفشو قطع کرد. سکوت)
سیگار روشن کرد.
محمود: این جای بخیهای که رو دستمه یادگار همون برادر معتادمه. با سر رفت تو شیشه. اومدم کمکش کنم ،دست خودم جر خورد. هر بار ترکش دادم. باز رفت کشید. چون نمیخواست ترک کنه.
بابک: من حولسم هست.
محمود: همه چی از همین حرف شروع میشه. اگه تفریحی هم بوده دیگه بسه. ولش کن. هر تفریحی ارزش نداره.
بابک: ای باباااااا . علی برادرت چی شد. خانواده برای تو که سالم بودی درس خون بودی، چیکار کردن. تمام وقتو، پولشونو، احساسشونو خرج علی کردن. تو چی. یه احساس خرکی بهت نشون دادن. بازبون خرت کردن، همش چاپیدنت.
آخرم بعداز مرگ پدرت فهمیدی برات پشیزی ارزش قائل نیستن.
محمود: باشه در عوض همه رو شناختم. سرم به سنگ خورد. الان دیگه مستقلم.
بابک: خانواده منم که کلا نفهمن. براشون خوب و بد فرق نداره. هیچ گوهی نخوردن برامون. ننم که همش ننه من غریبم در میاره. نه غذا میپزه نه خرج میکنه. فقط فکر خودشه. بابامم از اون خرابتر. یه سره دعوا و بحث دارن. نکبت از درو دیوار خونه میباره. خونمون مثل سردخونهست. چه درس بخونی به جایی برسی چه معتاد بشی تو جوب بخوابی فرقی براشون نداره.
محمود: من برای خودم زندگی میکنم. پاگذاشتم رو هرچی احساسی که منو از واقعیت دور کرد. الانم از وقتی مستقل شدم، حالم خوبه. یه پا خانوم خونه شدم وقت شوهر کردنمه.(میخندد)
بابک: خدا کته همین باشه
محمود: تیکه انداختی الان آیااااااا( میخندد)
آخه یه نگاه به هیکلت کن. خودتو تو آیینه ببین. حیف این استایل نیست خرابش کنی. میخوای خودتو به لجن بکشی برای کی برای چی. به قول خودت دلسوزم که نداری. فکر خودت باش.
بابک: هههی دمت گرم
محمود: بابک تو خیلی استعداد داری. دو نفری داریم باهم کار میکنیم. زندگی میکنیم. دیگه سنمون بالا رفته. به تنهایی اگه درست زندگی کنیم، گلیممونو از آب میکشیم بیرون.
بابک: فقط سنمون بالا رفت. زندگی نکردیم
محمود: بیابیا حالا شام بخوریم. ببین چی درست کردم.
به حرفهای منم فکر کن. فردا باهم یه تصمیم درست و جدی میگیریم. یه برنامهریزی درستو حسابی.
مریم سلیمانی
دیالوگنویسی/ دیالوگ داستان محور