زیستن در زیستن دیگری
ایدئولوژی برای من یعنی زندگی کردن به سبک، مدل و نظریهی عدهای دیگر؛ گروه یا حزبی که شاید سالها پیش از من زیستهاند.
اینگونه، زیستن در زیستن دیگری رقم میخورد.
با این حال، اگر هر انسانی اندکی بیندیشد، میتواند با بهرهگرفتن از تجربههای گذشتگان ــ اما با تکیه بر اندیشهی خود ــ هر باور یا هنجاری را بپذیرد یا رد کند.
ایدئولوژی، وقتی بیتفکر پذیرفته شود، صرفاً اندیشهای «قرضی» است؛ در حالی که من باور دارم باید به سبک خود اندیشید و به شیوهی خود زیست.
خاستگاه ایدئولوژی از کجاست؟
آغاز تاریخی: واژهی idéologie نخستینبار در سال ۱۷۹۶ توسط فیلسوف فرانسوی آنتوان دستوت دو تراسی ساخته شد؛ او آن را «علم ایدهها» میدانست، تلاشی برای تحلیل ریشههای اندیشهی انسانی.
تغییر معنای سیاسی: ناپلئون بناپارت این اصطلاح را با تحقیر به روشنفکرانی نسبت داد که بهنظرش «خیالپرداز» بودند. همین کاربرد باعث شد واژه بهتدریج رنگوبوی سیاسی و انتقادی به خود بگیرد.
نقد مارکسیستی: کارل مارکس ایدئولوژی را شکلی از وارونهسازی واقعیت دانست؛ ابزاری که طبقهی حاکم برای توجیه سلطهاش به کار میبرد.
گسترش در قرن بیستم: با شکلگیری جنبشهای اجتماعی و سیاسی مانند لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سوسیالیسم، و فاشیسم، ایدئولوژی به مفهومی فراگیر تبدیل شد؛ نظامی از ایدهها برای هدایت کنش جمعی.
نقلقولهایی دربارهی ایدئولوژی
> ️ کارل مارکس:
«ایدئولوژی، وارونه نشان دادن واقعیت است؛ درست مانند اینکه افراد، تصویر خود را در آینه بهشکل معکوس میبینند.»
(German Ideology, 1846)
> ️ لوئی آلتوسر:
«ایدئولوژی، نظامی از تصورات، بازنماییها، اسطورهها و تصاویر است که افراد را در جایگاههای خاص اجتماعی نگه میدارد و هویت آنها را شکل میدهد.»
(Ideological State Apparatuses, 1970)
> ️ ترنس بال:
«ایدئولوژی، نهتنها مجموعهای از ایدههاست، بلکه دعوتی به عمل است؛ نقشهای برای دگرگونسازی جهان.»
(Modern Ideologies, 2004)
> ️ نایجل واربرتون:
«ایدئولوژی، نقشهای ذهنی برای درک جهان است؛ اما همانطور که یک نقشه نمیتواند تمام واقعیت را بازتاب دهد، ایدئولوژی نیز ناقص و گزینشی است.»
(Philosophy: The Basics)
مریم سلیمانی