این روزها در کلاسهای انشا، آموزش نویسندگی دارند. دانشآموزان یاد میگیرند چطور داستان بسازند، شخصیتپردازی کنند و احساساتشان را در قالب کلمات بیاورند. اما در دوران ما، زنگ انشا تنها به یک موضوع از پیش تعیینشده خلاصه میشد. هیچ آموزشی در کار نبود. معلم از بین دانشآموزان یکی را صدا میکرد تا نوشتهاش را بخواند، بدون آنکه راهی برای بهبود نوشتنش بداند.
امروز، وقتی داستانی برای پسرِ دخترعمویم خواندم، چشمانش از شوق درخشید. بعد با هیجان گفت: «من هم میخواهم داستان بنویسم!» مداد و دفترش را برداشت و شروع به نوشتن کرد. او دانشآموز دوم راهنمایی است و در کلاسشان بهطور جدی داستاننویسی را تمرین میکنند. این برایم نشانهای از آیندهی روشن برای نسل جدید بود.
پسر کوچکتر دخترعمویم که کلاس دوم دبستان است، با خواندن داستانم سر شوق آمد و او هم دستبهکار نوشتن شد. این اولین جملاتی است که نوشت:
“ای خدای مهربان، تو را شکر میکنم تا نعمتهایت حرام نشود. فقط تو را شکر میکنم. تو ما را به این کشور عزیز آوردی. تو را شکر میکنم برای نعمتهایت. امیدوارم سر سفرهی هیچکس بینعمت نماند.”
این میزان ذوق و خلاقیت در یک کودک، برایم حیرتآور و شادیبخش است. این یعنی نسل جوان ما، بیش از آنچه فکر میکنیم، آگاه، حساس و خلاقاند. آیندهی ادبیات و داستاننویسی ایران، در دستان این کودکان خواهد درخشید.
مریم سلیمانی